دریچه | ||
از کجای قصه شروع کنم؟ گاهی با یه سر درد ساده شروع میشه، با یه اتفاق ،با یه آمبولانس که توی ترافیک شهرگیر کرده و تاپ تاپ قلب همراهات ، خدا خدا کردنشون ...که قلبت وای میسته!! اصلا باورت نمیشه باید جدا بشی ! اما دیگه شدی..ازراییل چه جوری میبرتت مهم نیست مهم اینه که رفتی و چیزی که از اول عمرت دنبالت بوده بهت رسیده! کنار عکست می نویسن (جوان ناکام!) حالا منظورشون از ناکام چیه؟؟- الله اعلم- مگه اونایی که پیر میمیرن جز درد و ناکامی از این دنیا چیزی گرفته بودند؟؟؟،مسخره ست اگه بگم منظور بعضیا اینه که یارو ازدواج نکرده بوده ...طفلکیا به روحشون نمیرسه که این مرده هم بله!شاید اونقدر نجیب...بگذریم. تلخ حرف زدم ،میدونم!!به قول دکتر شریعتی :انسان احساس میکند و اعتقاد دارد که (آنچه هست)کمش است.. -کتاب علی (ع)-حالا این غربت کده را هم که بگیرند.. حرف بیهوده را کم کنم [ پنج شنبه 89/8/27 ] [ 2:51 عصر ] [ صحرا ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |