سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دریچه
لینک دوستان

از کجای قصه شروع کنم؟ گاهی با یه سر درد ساده شروع میشه، با یه اتفاق ،با یه آمبولانس که توی  ترافیک شهرگیر کرده و تاپ تاپ قلب همراهات ، خدا خدا کردنشون ...که قلبت وای میسته!! اصلا باورت نمیشه باید جدا بشی ! اما دیگه شدی..ازراییل چه جوری میبرتت مهم نیست مهم اینه که رفتی و چیزی که از اول عمرت دنبالت بوده بهت رسیده!
سرد خونه  ،خانواده ای که زیر بغل همو میگیرن و از قبرت دور میشن... اینا رو دیگه نمیبینی مهم اینه که تنها شدی ! حالا فکر میکنی اون موقع به چی فکر میکنی؟

کنار عکست می نویسن (جوان ناکام!) حالا منظورشون از ناکام چیه؟؟- الله اعلم-  مگه اونایی که پیر میمیرن جز درد و ناکامی از این دنیا چیزی  گرفته بودند؟؟؟،مسخره ست اگه بگم منظور بعضیا اینه که یارو ازدواج نکرده بوده ...طفلکیا به روحشون نمیرسه که این مرده هم بله!شاید اونقدر نجیب...بگذریم.
حالا تو دلت واسه چی میسوزه؟واسه راهی  که باید میرفتی و نرفتی؟چیزی که باید میشدی و نشدی؟به تنهایی ت !! به همراهی که باید میداشتی و نداشتی؟به کدوم یکی از این ها حسرت میخوری؟
یا مثل من به دینی که باید میشناختی و بد شناختی؟به خدایی که همراهت بود و همراهش نبودی یا به عذابی که باید بعد دوریش بکشی؟که همیشه توی زندگیت مصداق و لا الضالین بودی؟

تلخ حرف زدم ،میدونم!!به قول دکتر شریعتی  :انسان احساس میکند و اعتقاد دارد که (آنچه هست)کمش است.. -کتاب علی (ع)-حالا این غربت کده را هم که بگیرند..

حرف بیهوده را کم کنم
برای دختر20 ساله ای که نمیدانم از کجای این دنیا ناکام مانده بود دعا کنید!!


[ پنج شنبه 89/8/27 ] [ 2:51 عصر ] [ صحرا ]
درباره وبلاگ

و هدفونی که ذوب میشود ازحرارت تنی که بار دار احساس است... شعر ها ونوشته ها مال خودمه! انتقاداتتون رو قورت ندین،بگیــــــــــــن! کــــپی هم حلاله عین شیر مادر!
برچسب‌ها وب

اکیپ دوست داران سید علی ضیاء