دریچه | ||
تمام حادثه تنها باختن است و بس وقتی کهدر پایان راه دستانم از حجم نورانی دست های بزرگت تهی است. زیباترین آدم ها نرسیدن را نشانم دادند
تو
باختی بت ساختی، بت ساختی دامن بتت به سرچشمه ی هوش تو رنگین بود با همین دست هایی که به روزن نور نرسید هی ساختی.. پرداختی دستت به منشا نور اگر نمیرسید نفرین به تو!!! دیگر چرا بت ساختی؟
تو باختی... تو باختی بت ساختی، بت ساختی!!! ........................................................................................................................... منم و دروازه هایی که گشوده میشوند به هیچستان جان ها به نا کجا آباد آگاهی من تنها من! [ سه شنبه 90/2/20 ] [ 6:35 عصر ] [ صحرا ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |