دریچه | ||
و من امشب چه بی اندازه غریبم همین امشب که دعایم را مستجاب کرده ای... همین ام ,شب, که اسماعیلم،پاره تنم را ذبح کرده ام تا پس دهم تاوان گناهی که از دل بر گردن دارم..
سنگ میزنند مومنانت بر شیطان در این دنیا
اسماعیلم را بگیر این تحفه ی درویش را همین امشب که سنگ میزند بر شیطان من!!! که امشب تاوان گناه تمام انسان هایی که دیدگان اسماعیلم را تار کردند من
این همه از تو خواستم این تنهایی را پروردگارم
خدایا امشب مبهوت تصویرعلی و چاه و نخلستان و سکوت و یک دنیا انسان مشتاقانه میگویم که در دنیایت عمیق ترین معنا ها در دل همان چاه است آه... مستحق بودم و این ها به زکاتم دادی
پ ن:از عاشقی که در برابرش تفاوت تقدیر های الهی را باور نمیکردم نهایت شرمساری را دارم از عشق برای هر انسان راهی است متناسب به خودش تا خدا!همان لخظه ناامیدی ست از بشر!!! [ پنج شنبه 90/4/16 ] [ 11:25 عصر ] [ صحرا ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |