دریچه | ||
چقذر آرزو داشتم خیلی اضافی ام وقتی تو هستی!!
[ شنبه 89/8/1 ] [ 8:16 عصر ] [ صحرا ]
گاه تنها باد است که تار و پود سراب را [ شنبه 89/8/1 ] [ 8:13 عصر ] [ صحرا ]
مثل اجتماع هزاران حشره ، در دلم غوغاست *** ((زمان همه چیز ماست)) رویا هم سراب تکه لباس آویزم به دنیا آویزم ویزم به رویا! [ یکشنبه 89/7/18 ] [ 7:26 عصر ] [ صحرا ]
غروب روز جمعه،فانی شدن هفته ،رفتن ماه و سال احساساتم به آخر میرسند ، من که با گریه به این دنیا آمدم ، دیگر حل شده ام ،یک عضو ،یک جزو،از این دنیای فانی ،... سر خوشی هایی که میگذرند ...،گذشته هایی که به آغوش من باز میگردند ،دعا هایی که مستجاب میشوند ،سختی های که میگذرند آسانی هایی که از راه میرسند نفرت هایی که میروند ،دلشکستگی هایی که میمانند ...، نام هایی که از یاد میروند .... ...مثل یک تکه چوب آنقدر در کف های خروشان زندگی غرق میشویم که هیچ نمیبینیم ،... گاه هم موج بازی در آرامش دریا - رحمتی که به ما میرسد -اما گاه میدانم که نه چشمم به آسمان افتاده ،نه دریا را درک کرده ام ...و نه حتی خشکی را... [ جمعه 89/7/9 ] [ 8:9 عصر ] [ صحرا ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |