سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دریچه
لینک دوستان

ماهیِ قرمز سرسنگ من آوردی که چه؟
تکیه براین پیکرِپوشالی ام کردی که چه؟
توکه میدانی مترسک ها پر از ترس غمند
موقع یغمای حسم باز میلرزی که چه؟
من پرستوی اساطیری نمیخواهم به زاغی راضیم
پست و بالا میروند و درد میماند که چه؟
ازهمان روزی که گندم خوردم و شاعر شدم
بیت بیت شالی ام خیس است میدانی که چه...

سیب دندان خورده را زیر کلاهم جا بده
تاختن بر این سیاهی لشکرم را سخت میدانی که چه؟
خواب دیدم یوسفم تعبیر را دانست که..
داستان سردر شهر وکلاغ و قلب..میدانی که چه...
ماجرای من از اول هم به راه خود نبود
قلب را خوردند وسروامانده من ماندم که چه؟!
آخر قصه کلاغ تو به خانه میرسد؟
لا نه بر فرق مترسک؟؟ من نمیدانم که چه؟!


[ پنج شنبه 93/5/23 ] [ 10:35 صبح ] [ صحرا ]
پشت پلکای من یه کهکشونهکه دنیام از پشت چشمامتورو میخونهسیاره ها میگردن دور همگیج و مبهمکه خورشید نگاهت ازم پنهونهبین من و آدما  فاصله ها  میمونهفاصله ای که کسی اونو نمیدونهکسی حرفامو از چشام نمیخونهکه خط عشقمو هیچ کس نمیدونهپشت پلکای من یه کهکشونهکه نبض شعرو خوب میدونهتو را به خدا دریچه ای ...نفسی...!میدونم که کسی باز هم نمیتونه..
[ جمعه 93/1/22 ] [ 9:32 عصر ] [ صحرا ]

این از آن وقت هایی است که صبح از خواب بلند میشوی

وگیج وویج این زندگی را ور انداز میکنی

این از آن صبح هایی که میخواهی بیشتر بخوابی

دلت هیچ چیز نمیخواهد

دستت به قلم نمیرود

به شعرهم

اما خوب..پناهی هم نداری جز این کلمات

این از آن روزه داری هایی ست که

(هیـــــــچ کار) در آن نمیکنی

ایضا گناه!

اما خدا میداندکه گناه نکردن کافی نیست

عشق کافی نیست

این زندگی شور و ادراک تازه

میخواهد فهم تازه میخواد

نه این سکون ورخوت را

یک چیزی که مرا هل بدهد تا پیش بروم

که کم نباشم وجا نمانم ازهلال این ماه

که وسعت بگیرم 

روشن بشوم!

این ماه تمام قد خاطره با تو بودن ست

ماه عــــسل ماست!

 

...ومیترسم دیر شود

برای آن لحظه ی تماشایی !

برای آن عکس یادگاری

که تمام سال آن را قاب بگیرم روی دیوار های بسته ی قلبـــم

و به حرمت ان اذن دخــــول بخوانند همـه!!!


[ شنبه 92/4/22 ] [ 11:3 صبح ] [ صحرا ]

عین آدمک تو یه فاب نقاشی مات

گیرکردی تو چارچوب این لحظه های تکراری

تو این دلتنگی هایی که کــــــــــــــش میان

عین پنیر پیتزایی که دیگه مث شب های دور همی گذشته

زیر دندونت طعم اشتیاق نداره

کش میــــــــاد وهرچی قدم میزنی و اشک میریزی ومیخندی ومیرقصی

فقط کش میاد

عین شب قدری که میخوای خلوت کنی اما پیدا نمیکنی خودتو!


[ یکشنبه 92/4/2 ] [ 9:9 صبح ] [ صحرا ]

نعشی در تابوت

آتش میزتد رویـــــــــــــــا بر خاکسترم

خیمه میزند شعله برپیکرم

 

وحتم دارم از این ققنوس بی پر وبال

پرواز سبزی زاده نخواهد شد

حتم دارم...

درد مینوشم و قد راست میکنم به دفن ثانیه های سرگردان

ودلم روشن است که بارن؛

آن وقت می آید که دیر شده باشد

و عشق آن وقت که وقتش نبــــــــــــــــــــاشد


[ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 8:58 عصر ] [ صحرا ]

هرشبو من باید بایه غریبه سرکنم

که یه دروغه واسه لاپوشونی واقعیت

واقعیتی که من توش..گنگ وتنهام

و هیچ دستی رو ندارم توش..واسه دستام

واقعیتی که توش همه برات یه رهگذرن

که یه سلام خالی بدن و ازت بگذرن

واقعیتی که توش باید حتما به درد بخوری

وگرنه پای رفاقتاتم تو باید بخوری

خسته شدم من از این خواب پرت و پلا

میرم و سرمیذارم من،به دامن رویا


[ شنبه 92/2/28 ] [ 9:43 عصر ] [ صحرا ]

گریه من اقامه ی من

نمازمن ترانه ی من

درد من بهانه ی من

زهی حال عاشقانه ی من

 

لیله الرغایب

 

فردا ازیاد رفته انگار

ازدیروز این روزا بیزار

هرامیدم داره میره به باد

دورم از خاطرات فردای شاد

من رویامو زندگی کردم

ولی حالا یه تابوتی از دردم

آخه لحظه لحظه هاشو ازبر کردم.....

دیوونم دیگه تادلت میخواد

زدم اون راه هرچه باداباد

 

 

 


[ شنبه 92/2/28 ] [ 9:12 عصر ] [ صحرا ]

پاک ترین وبی نهایت ترین حس ها

عمیق ترین تنهایی ها

زاده هبوط واختیارمن

مهری

زاده هنر وعرفان وغربت من

وارستگی ای

زاده بزرگی تحمیلی روح من

در هیچ رابطه وقانونی جا ندلرند این ها..

بی شکل وبی رنگ وبی فرم

روی دوش من

       روی دوش من

روی دوشـم  تن هابیل..

 درتب میگداخت

ودرتبش جنون موج میزد

ودست که دراز میکرد

میرسید به مـاه درازل

ووزنش...

وزن دریچه ای به ادراک فاصله زمین تا سدرة الـمنتهی

                                                      فاصله من تا گیاه

             درست به وزن دلتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنگی

و..

 هیچ دلیلی نمیدیدم

که خنجرم را نزنم  بررگ گردنش

که کمرم وقلمم خم شده بود

ودامانش پاکش برخاک میسایید!

 

پس برایم ماند این نعــــــــــــش(من)

که این روزها

هرچه هق هق میکنم

وبرصورتش سیلی میزنم

بیدار نمیشود!


[ یکشنبه 91/7/16 ] [ 12:6 عصر ] [ صحرا ]
قابیل کشت
هابیل مرد
ودر این میان گناه کلاغ چه بود
که تا دنیا دنیاست
مهر نحس بودن را برپیشانیش کوبیدند؟
                           

[ شنبه 91/6/18 ] [ 1:17 عصر ] [ صحرا ]
درباره وبلاگ

و هدفونی که ذوب میشود ازحرارت تنی که بار دار احساس است... شعر ها ونوشته ها مال خودمه! انتقاداتتون رو قورت ندین،بگیــــــــــــن! کــــپی هم حلاله عین شیر مادر!
برچسب‌ها وب

اکیپ دوست داران سید علی ضیاء