|
دریچه 
| ||
|
دل من غمزده ی حسرت هاست حسرت نان و پنیر حسرت یک نفس انسانی حسرت یک دل پاک حسرتی با گله ای از ته دل که چرا بند حقیقت نازک و چرا این همه خوبی خاموش و چرا هیچ کسی این جا نیست که دمد در دل صور صور اسرافیلی و بگوید ای شهر و بگوید مردم که به اتمام رسیده است این خواب شگرف و بگوید زهرا ! حسرت آن دل خود پیدا کن و قیامت را اکنون تو هویدا کن ان زمان این دل ... من باز اذعان دارد: دل من در تپش انسان هاست اندکی مهلت ده ! [ چهارشنبه 89/5/6 ] [ 7:38 عصر ] [ صحرا ]
بوی خوش شقایق،از هر خانه بیاید ستاره چشمک زند ،ماه به گریه افتد شوق هزار عاشق ،بر پنجره ببارد دوبار وقت دبدار دلم به لرزه افتد ... در اسمان قلبم ولوله ای به پا شد ستاره ای گذر کرد ،دلم به گریه واشد... [ دوشنبه 89/5/4 ] [ 10:39 صبح ] [ صحرا ]
امان از این جدایی زمستان ،یاد باد آن روزگاران به عشقت آتشی در دل فروزان به شوقت اشکی از دیده روان بود به دستت شاخه ی اندیشه ام تا آسمان بود امان از این جدایی که دستت را ز دستانم جدا کرد که مهرت را به پاییز آشنا کرد دلم غربت کده ی آرزو های غسرده سرم اندیشه های سرد مرده [ یکشنبه 89/5/3 ] [ 11:21 صبح ] [ صحرا ]
تنهایی مامن تمام راز هاست...اطرافمان جهانی هست که با کار هایمان شکل میگیرد و کارهایمان از تصمیم هایی ...و تصمیم هایمان از اندیشه هایی...و اندیشه هایی از باور هایی...و در نهایت باور هایی نشات گرفته از سرزمین پهناور تنهایی مان ....پس در تنهایی ات جهانی را در جست و جو باش... [ شنبه 89/5/2 ] [ 8:7 عصر ] [ صحرا ]
من یک خسته ی بی عنان پریشان رها در میان غبار سیاهی اگر در کنار دل خسته ی من امیدی بیاید ز لطف تو باشد اگر این من خسته ی دل شکسته رهایی بیابد از این کنج محبس اگر قصه ی ابر من سر بگیرد -ببارد- اگر این جهان هر چه دارد - ندارد - همه را به دستان صنعتگر من سپارد تو را ای ملال دل بی ملالم نشاید که از عمق قلبم برانم مشهد پنج دشنبه 21/4/87 [ جمعه 89/5/1 ] [ 6:24 عصر ] [ صحرا ]
شاید این اخرین لحظه ی دیدار ... شاید این لحظه ی پایانی همراهیمان آخرین لطف ز دلدار شود شاید این آخرین لحظه ای از عمر شود ...که به غفلت گذرد و به تنهایی در محظر دوست و به حس خفگی پشت نسیمی از عشق... شاید این لحظه ی پایانی همراهیمان لحظه ای باشد از جنس سکوت شاید هم بی تابی شاید هم دلتنگی قبل از دوری
حرف آخر این است به امید دیدار 29 رمضان 88 [ جمعه 89/5/1 ] [ 11:46 صبح ] [ صحرا ]
|
درباره وبلاگ  و هدفونی که ذوب میشود ازحرارت تنی که بار دار احساس است... شعر ها ونوشته ها مال خودمه! انتقاداتتون رو قورت ندین،بگیــــــــــــن! کــــپی هم حلاله عین شیر مادر!
| |
