دریچه | ||
نمیخواستم احساسمو تو تُنگ تَنگ یه کاغذ بریزم..
[ سه شنبه 89/9/30 ] [ 1:5 عصر ] [ صحرا ]
از این کتاب های بی روح نصیحت گر خسته ام ...
ز این چراغ های رنگارنگ که نور ماه را از من دریغ میکنند
[ دوشنبه 89/9/29 ] [ 9:59 عصر ] [ صحرا ]
دفتر تنهایی ام را ورق نزن!!
[ شنبه 89/9/20 ] [ 7:44 عصر ] [ صحرا ]
گله ای کردم گفت : [ سه شنبه 89/9/16 ] [ 1:15 عصر ] [ صحرا ]
عشق های بایگانی شده صفحه ای جا مانده پیاده رو ایست؛ شلوغ ! [ جمعه 89/9/5 ] [ 12:40 عصر ] [ صحرا ]
جزیره را تکه... تکه... و جزیره مدت هاست
[ جمعه 89/9/5 ] [ 12:36 عصر ] [ صحرا ]
این انتقام از آن من است این جدایی بین من و من است این قلب بغض کرده ی من [ یکشنبه 89/8/30 ] [ 8:40 عصر ] [ صحرا ]
از کجای قصه شروع کنم؟ گاهی با یه سر درد ساده شروع میشه، با یه اتفاق ،با یه آمبولانس که توی ترافیک شهرگیر کرده و تاپ تاپ قلب همراهات ، خدا خدا کردنشون ...که قلبت وای میسته!! اصلا باورت نمیشه باید جدا بشی ! اما دیگه شدی..ازراییل چه جوری میبرتت مهم نیست مهم اینه که رفتی و چیزی که از اول عمرت دنبالت بوده بهت رسیده! کنار عکست می نویسن (جوان ناکام!) حالا منظورشون از ناکام چیه؟؟- الله اعلم- مگه اونایی که پیر میمیرن جز درد و ناکامی از این دنیا چیزی گرفته بودند؟؟؟،مسخره ست اگه بگم منظور بعضیا اینه که یارو ازدواج نکرده بوده ...طفلکیا به روحشون نمیرسه که این مرده هم بله!شاید اونقدر نجیب...بگذریم. تلخ حرف زدم ،میدونم!!به قول دکتر شریعتی :انسان احساس میکند و اعتقاد دارد که (آنچه هست)کمش است.. -کتاب علی (ع)-حالا این غربت کده را هم که بگیرند.. حرف بیهوده را کم کنم [ پنج شنبه 89/8/27 ] [ 2:51 عصر ] [ صحرا ]
[جلوی آینه رفتم تو به من خیره شدی و تو انگار منی ... آینه را می بوسم این اولین شعرم به این سبک بود .برای دوستان خوندم به جای نقد ،خنده تحویلم دادند.گفتم هم فاله هم تماشا اگه خندیدین جان من بگین چرا؟؟ [ چهارشنبه 89/8/26 ] [ 4:51 عصر ] [ صحرا ]
از اشتیاق سرودنت سرشار هنوز که رنگ انار ترک خورده ی دلم در تبعید از مثنوی بلند نگاهت آنچه دانستی و دانستم [ یکشنبه 89/8/9 ] [ 7:18 عصر ] [ صحرا ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |