دریچه | ||
دارم دریک دوره نقاهت فکری احساسی وحتی معنوی زمان میگذرانم.به هیچ چیز و همه چیز فکر میکنم.به نازک خیالی واحساسات معنوی انسان که تازه متوجه شده ام دراین سن وسال شاید ناشی ازقوای جنسی وجسمانی ما باشد که میتواند به سمت هرچیز دیگری مثل علم یا زیبایی دوستی تمایل پیداکند.البته این فی نفسه چیز بدی نیست اگر بتوان آنرا کنترل کرد!.فکر میکنم که چه قانون خوبی ست تبدیل شکل های مختلف انرژی به هم.. اما اینکه در خلال زمان قوای جسمی ونتیجتا روحانی من به تحلیل خواهد رفت وزندگی خاله مرغی که دیگران درسنین بالاتر معمولا دچارش هستند گریبان من را هم خواهد گرفت و درنهایت تنها راه من تسلیم شدن در برابر مقتضیات زندگی روزمره مردمان زمان خودم خواهد بود مایه رنجش خواطر من ست. .فکر میکنم قسمت عمده عمرمان، چه این چندسالی که صرف یادگیری تعلیمات کسل کننده بی فایده وفرّار مدرسه گذشت.چه مدرک دانشگاهی که یک عده مثل ما برایش متحمل رنج میشوند وعده ای دیگر سر وتهش را با یکسری چیزهای دیگر هم می آورند.چه زندگی عیالواری!که درآن کلا همه این حرف ها وفکرهای یکعده مثل من به پول سیاهی هم نمیارزد وعالی ترین وطولانی ترین بخش زندگی خاله مرغی ماست.میبینید که دراین صورت ما بیشتر ازاینکه تسلیم خداباشیم. مجبور خواهیم بود تسلیم زمانه وفرهنگ جامعه وخانواده و..خود شویم.ونفس ماهم عوض اینکه تحت تسلط اراده ما باشد در خوش بینانه ترین نگاه کاملا تحت نظر ما باعث میشود بهترین انطباق را با قوانین اجتماعی خیلی اوقات مضحک ماداشته باشیم و ما یک فردموفق خواهیم شد!!!یک دکتر مهندس ادکلن زده با لباس مارکدارته لهجه بریتیش!یایک خواننده مشهور رپ بایقه جریده پوست لوسیونی وخالکوبی هفت رنگ !چه فرقی دارد!عقل هم همین را میگوید عقل مصلحت اندیش بعضی ها (من از شریعتی ممنونم به خاطر ابداع این کلمه).موضوع دیگری که من به آن فکر نکردم اما راسل آن را مطرح کرد تضاد عقل ووجدان است!که وجدان ما تحت تاثیر فرهنگ ماست وخوشحالی و عدم پشیمانی را برایمان میخواهد.اما عقل حافظ منافع ماست وبرای آن مثال نجات دادن غریق را مطرح کرد که توضیح دادنش یکمی زیادی موضوع را کشدار میکند. جمع زدن زندگی دیکته شده وزندگی که درآن بتوانم برای خودم زندگی کنم سخت به نظرمی آید.جمع کردن عقل ووجدان.مسولیت های من برای بهبود زندگی و حقیقت جویی وآزادی اراده وآزادی شخصی من که لبخند را ازمن گرفته! دینی که باید آن را ازبین حرف های دهن یکعده بیرون بکشم.ازسطحی نگری هایشان وآن را اززندانی که فکرمن را دربند کرده ..! .لباس پیامبر عقلم را دربیشه روشن اندیشه بشویم وبه حرفی که مدت ها زده ام وبه آن عمل نکردم عمل کنم وآن تلاش برای شناختن خداست زیرا ایمان تو درروزی که خود میشکنی خواهد شکست جزاینکه آن را در دامان پیامبر عقلت خوابانیده باشی! [ چهارشنبه 91/4/14 ] [ 12:32 عصر ] [ صحرا ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |