دریچه | ||
این از آن وقت هایی است که صبح از خواب بلند میشوی وگیج وویج این زندگی را ور انداز میکنی این از آن صبح هایی که میخواهی بیشتر بخوابی دلت هیچ چیز نمیخواهد دستت به قلم نمیرود به شعرهم اما خوب..پناهی هم نداری جز این کلمات این از آن روزه داری هایی ست که (هیـــــــچ کار) در آن نمیکنی ایضا گناه! اما خدا میداندکه گناه نکردن کافی نیست عشق کافی نیست این زندگی شور و ادراک تازه میخواهد فهم تازه میخواد نه این سکون ورخوت را یک چیزی که مرا هل بدهد تا پیش بروم که کم نباشم وجا نمانم ازهلال این ماه که وسعت بگیرم روشن بشوم! این ماه تمام قد خاطره با تو بودن ست ماه عــــسل ماست!
...ومیترسم دیر شود برای آن لحظه ی تماشایی ! برای آن عکس یادگاری که تمام سال آن را قاب بگیرم روی دیوار های بسته ی قلبـــم و به حرمت ان اذن دخــــول بخوانند همـه!!! [ شنبه 92/4/22 ] [ 11:3 صبح ] [ صحرا ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |